فتنه می بارد خدایا از در و دیوار شهر
من پناه آورده بر دارالامان غصه ها
خیز از جا ای برادر حال زارم را ببین
قامتم را کرده خم بار گران غصه ها
جسم تو در آفتاب و راس تو بالای نی
بر سر من سایه ای از سایبان غصه ها
بعد تو هر جا که رفتم غصه بود و اشک وغم
تا ابد هم بر سر من آسمان غصه ها
بر تن دنیا زداغت رخت غم پوشیده شد
بعد تو نام جهان گشته جهان غصه ها
خون دل از چشمه سار چشم می آید مدام
خانه ی دل مسکن غم ، آشیان غصه ها
گشته پرپر جمله ی گلهای باغ مصطفی (ص)
گلشن دین زین مصیبت بوستان غصه ها